معنی شلم شوربا

لغت نامه دهخدا

شلم شوربا

شلم شوربا. [ش َ ل َ] (اِ مرکب) (اصطلاح عامیانه) شلم شوروا. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلم شوروا شود.


شوربا

شوربا. (اِ مرکب) کلمه ٔ«با» در فارسی به معنی خورش و در ترکیب شوربا و کدوبا و ماست با و غیره آمده بمعنی چند نوع طعام را یک نوع ساختن. (از المعرب جوالیقی حاشیه ٔ ص 73). آش نمکدار، زیرا که «با» در پارسی بمعنی آش است و این لغت پارسی صرف است و به عربی آن را «حساء» بالمد و القصر گویند و در گفتار رسول (ص) دو بار آمده است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). آش ساده. (ناظم الاطباء). || در قدیم و پیش اطباء نخودآب یعنی آبگوشت بوده از هر گوشت که باشد و عرب آن را مرق می گفته و گرم آن را سخون می نامیده اند و گوشت در آن بوده و چون نان خورش بکار میرفته است. (از یادداشت مؤلف): مَرَق، شوربا. (نصاب). در فارسی بدان خوردی نیز می گفته اند: المرقه؛ خوردی. السخون، خوردی گرم. (از السامی فی الاسامی). آبگوشت. (ناظم الاطباء): منکیتراک حاجب زمین بوسه داد و گفت خداوند دستوری دهد که بنده علی امروز نزدیک بنده باشد با دیگر بندگان که با اویند که بنده مثال داده است شوربائی ساختن. سلطان به تازه روئی گفت صواب آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 54).
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم.
خاقانی.
گر برای شوربائی بر دراینها شوی
اولت سکبا دهند از چهره وانگه شوربا.
خاقانی.
اگر شوربائی به چنگ آوری
من مرده را باز رنگ آوری.
نظامی.
جای کردند و خوان نهادندش
شوربا و کباب دادندش.
نظامی.
از آن پیش کآن پشته را باز کرد
یکی نیمه زان شوربا بازخورد.
نظامی.
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست.
سعدی.
شوربا چند خوری دست به گندم با زن
که حلیم است برای دل و جان افکار.
بسحاق.
- شوربای اشک، نان خورش غمزدگان، چه نانخورش غمزدگان اشک است. (ناظم الاطباء).
- شوربای چشم، کنایه از اشک:
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم.
خاقانی.
شوربای چشم خود خوردن بر ابن یمین
به که باید خورد سکبای رخ هر ناکسی.
ابن یمین.
|| امروزه به آشی گویند که از برنج و گشنیز و تره و لپه و غیر آن سازند و بیماران را دهند. (از یادداشت مؤلف).
- شلم شوربا. رجوع به شوروا و شلم شوروا شود.
- امثال:
مثل شوربای ناخوشها. (یادداشت مؤلف).
میرود از آسمان شوربا بیارد. (یادداشت مؤلف).
هم از شوربای قم مانده هم از حلیم کاشان. (یادداشت مؤلف).
|| مؤلف در یادداشتی این کلمه را به معنی کشکینه اما با علامت استفهام آورده و ابیات زیر را بعنوان شاهد نقل نموده اند:
چو آمد گه زادن زن فراز
به کشکینه ٔ گرمش آمد نیاز
من و زن در آن خانه تنها و بس
مرا گفت کای شوی فریاد رس
اگر شوربائی به چنگ آوری
من مرده را باز رنگ آوری.
عسجدی.
|| آهار، شوربای تیره ای باشد که در جامه مالند تا رنگ و صیقل گیرد. (فرهنگ اسدی نخجوانی).


شلم

شلم. [ش ِل ْ ل َ] (ع اِ) شراره ٔ خشم و غضب و مانند آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).

شلم. [ش َ ل َ] (اِ) شلغم. (ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به شلغم شود.

شلم. [ش ِ ل ِ / ش ِ] (اِ) صمغ و انگوم درخت. (ناظم الاطباء). به نظر من به فتح اول و دوم است، زیرا دهی است بدین نام که صمغ کتیرای فراوان دارد و آن را شلم زارنامند. (یادداشت مؤلف). بمعنی صمغ است خواه صمغ عربی باشد و خواه غیر عربی. (از برهان) (از آنندراج). صمغ. (ریاض الادویه) (از فرهنگ جهانگیری): نکعه؛ شلم فتاد. (منتهی الارب). ایدع، شلمی است سرخ که از سقطری آرند و در تداوی جراحات بکار برند. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

شلم‌ شوربا

Fragmentary, Hodgepodge, Motley, Pi

فرهنگ عمید

شلم شوربا

شوربایی که در آن شلغم می‌ریزند، آش شلغم،
(صفت) [مجاز] ویژگی چیزی مخلوط و درهم‌برهم،

حل جدول

شلم شوربا

شل و ول.

مثل اوضاع قاراشمیش

شل و ول

کنایه از اوضاع قاراشمیش

فرهنگ عوامانه

شلم شوربا

به معنی شل و ول است.

فرهنگ معین

شلم شوربا

(شَ لَ) (ص مر.) (عا.) درهم و برهم، آشفته.

گویش مازندرانی

شلم شوربا

معادل بی نظمی در امور – معادل شرب الیهود

فرهنگ فارسی هوشیار

شلم و شوربا

مخلوط و در هم

تعبیر خواب

شوربا

دیدن شوربا چون با گوشت لطیف پخته باشند، دلیل فائده بود. اگر به گوشت غلیظ پخته باشند، دلیل غم و اندوه است. - جابر مغربی

معادل ابجد

شلم شوربا

879

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری